حامدهرجاخواستگاری میرفت دختر خانواده دلش میخواست با خودش توله سگ خود راهم بیاورد.مادرش هروقت ازمحل دورمیشدتف برزمین میانداخت میگفت دختر که به هر دانشگاهی رفت بعدش توله سگ پرورمیشه.

تااینکه حامدمجبورشددورازدواج راباافرادی که توله سگ دارند خط قرمزبکشد.به مرور زمان سن اوبالامیرفت و متوجه میشدگهگداری  وقتی پیرمیشودنیازبه فرزندداردکه عصای دستش باشد. گرنباشدبایدباتوله سگ زندگی کند.

خانه اودردهات نیازبه سگ نگهبان داشت.هرباریک سگ میخریدآن سگ ربوده میشدچون قیمت سگ بعلت افزایش قیمت دلارافزایش یافته بود.

متوجه شدبهترهست دختری رابگیردکه با خودش فرزندوتوله سگ بیاورد.این اقدام او باعث دق کردن مادرش شد.

برخورددوگانه باداعش قسمت اول

بالای شهروپایین شهرقسمت دوم

MATRIXجلدپایانی قسمت پنجم

توله ,بیاورد ,مادرش ,قیمت ,خودش ,متوجه ,توله سگ ,با خودش ,سگ ربوده ,میخریدآن سگ ,سگ میخریدآن

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود فیلم با لینک مستقیم معیار دانلود پاورپوینت قالب بیان بلاگ وبلاگ تهران لوازم یدکی خودرو وبلاگ شخصی در مورد کار و امورات روزمره امیرنویس شرکت تدبیرگران وصول گستر به نام خالق عشق